حاج اسماعیل دولابی

حاج اسماعیل دولابی (طوبی محبت)

حاج اسماعیل دولابی

حاج اسماعیل دولابی (طوبی محبت)

اطلاعیه


با سلام خدمت دوستان عزیز و گرامی


در حال ایجاد یک سایت جامع و کامل از بیانات استاد اخلاق حاج میرزا اسماعیل دولابی هستیم


لذا هرکس عکس، خاطره، جزوه، دست نوشته، پیشنهاد و یا .... دارد لطفا با شماره 


 با ایمیل ادرس tavata.sepehr@yahoo.com مکاتبه و دیگر دوستان را محرم نفرمایند

توصیه های طوبی محبت

 
 بیشترین اهتمام آن عارفان گرانمایه در پرورش و رشد اخلاقی علاقمندان ، متوجه ایجاد تحول در نگرش آنها به هستی و زندگی ، به گونه ای که همه چیز را از منظر توحیدی و از مآی جمال الهی بنگرند و منعطف نمودن عشق و محبت آنان و متمرکز نمودن توجهشان به خدا و اولیای الهی،به گونه ای که از هر چه جز این ، چه دنیوی و چه اخروی ، فارق گردند،و نیز ایجاد حسن ظن و اعتماد به خدا و اولیای الهی،و حاکم ساختن روحیه تسلیم و رضا بر انان بود.
در محضر آن بزرگوار چنان روح رجاء و امیدواری به فضل الهی موج می زد که هر نومید و مایوس از نجات و فلاح را شور و نیرو می بخشید و به وادی کمال رهنمون و در طریق وصال رهسپار می ساخت .
 
زندگینامه نامه ی میرزا اسماعیل دولابی از زبان خودشان
محمد اسماعیل دولابی در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیت‌الله سید محمد شریف شیرازی، آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمدجواد انصاری پرداخت.
حاج محمد اسماعیل دولابی در محافل خود پیرامون درک متفاوت و فراگیری از دین با تکیه بر مفاهیم محبت و زیبایی بود و این بیان جدید باعث جذب جوانان و قشر تحصیل‌کرده در جلسات هفتگی وعظ او بود.
 
آن عارف بزرگ در اشاره اجمالی به سرگذشت سیر عرفانی خویش چنین می فرمود :
در ایام جوانی همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شده بودم . در آن زمان به شدت تشنه علوم و معارف دینی بوده و با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوضه تحصیل کنم ؛ ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت ، با ماندنم در نجف موافق نبود.
 
در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت التماس می کردم ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سینه ام را به ضریح حضرت فشار می دادم و می مالیدم که موهای سینه ام کنده و تمام سینه ام زخم شده بود. حالم به گونه ای بود که احتمال نمی دادم به ایران برگردم .
 
به خود می گفتم یا در نجف می مانم و مشغول تحصیل می شوم و یا اگر مجبور به بازگشت شوم همین جا جان می دهم ،می میرم . با علماء نجف هم که مشکلم را درمیان گذاشتم تا مجوزی برای ماندم در نجف از آنها بگیرم به من گفتند که وظیفه تو این است که رضایت پدرت را تامین کنی و برای کمک به ائ به ایران بازگردی .
 
در نتیجه نه التماس هایم به حضرت امیر کاری از پیش برد و نه متوسل شدنم به علماء مرا به خواسته ام رساند . تا اینکه با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرف شدیم . در حرم حضرت اباعبدالله (ع) در بالاسر ضریح حضرت همه چیز حل شد و هرچه را می خواستم به من عنایت کردند ، به طوری که هنگام مراجعت حتی جلوتر از پدرم بدون هرگونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم .
 
 
در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات، به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند . آنها را به اتاق راهنمائی کردم و خودم برای آوردن وسائل پذیرائی رفتم . وقتی داشتم به اتاق بر می گشتم جلوی در اتاق پرده ها کنار رفت و حالت مکاشفه ای به من دست داد و در حالیکه سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم . دیدم بالای سر ضریح امام حسین (ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه را می خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر .
 
آن دو آقا سید هم با یکدیگر صحبت می کردند و می گفتند او در حال خلسه است . از همان جا شروع شد . آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبدالله(ع) بود و اشخاصی که به آنجا می آمدند بی آنکه لازم باشد کسی ذکر مصییبت بکند می گرستند . در اثر عنایات حضرت ابا عبدالله(ع) کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان ، مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت الله شاه آبادی ، بدون اینکه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست کنم ، با علاقه خودشان به آنجا می امدند .
 
بعد از آن مکاشفه به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند .
خداوند لطف فرمود و در هر یک از این کلاسها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را به من نشان داد ؛ ولی کاری کرد که هیچ جا متوقف نشدم ، بلکه تماشا کردم و بهره بردم و عبور کردم تا اینکه به وادی توحید رسیدم . در طول این دوران همیشه یکه شناس بودم و به هر کس که دل می دادم خودم و زندگی و خانواده ام را قربانی او می کردم تا اینکه خود او مرا به بعدی تحویل می داد و من که وی را بالاتر از قبلی می دیدم از آن پس دور او می گشتم .
 
به هر تقدیر همه عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین(ع) بود.از راه سایر ائمه هم می توان به مقصد رسید ، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می رساند . جون کشتی امام حسین(ع) در آسمان های غیب خیلی سریع راه می رود ، و هر کس در سیر معنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند ، خیلی زود به مقصد می رسد .

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

عکس‌هایی که در ادامه خواهید دید برگرفته از آلبوم شخصی کوچکترین فرزند حاج اسماعیل دولابی( حسین خان احمدی دولابی) است که برای انتشار در اختیار ما گذاشته شد.
عکس مربوط به دهه 50 هجری شمسی
حاج اسماعیل دولابی در کنار یاران دیرینش مرحوم مهندس جلال تناوش و مرحوم حاج هادی شرکت در دهه 30 هجری شمسی
از چپ به راست حاج اسماعیل دولابی- محمد دولابی پسر ارشد ایشان- مرحوم مهندس تناوش عکس مربوط به دهه 40 هجری شمسی
عکس مربوط به دهه 30 هجری شمسی
میرزا اسماعیل دولابی در کنار بزرگانی چون آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی، مرحوم مهندس تناوش و حاج هادی ابهری


عکس مربوط به دهه 40 هجری شمسی



عکس مربوط به سال 1380، میزرا اسماعیل دولابی در کنار فرزندشان حاج محمد دولابی در نجف اشرف

میرزا اسماعیل دولابی در 40 سالگی

حاج اسماعیل دولابی در کنار مهندس تناوش



حاج محمد اسماعیل دولابی- شیخ عبدالله نجفی بختیاری و حاج عبدالمجید شرکت

عکس مربوط به دهه 70 هجری شمسی حاج اسماعیل دولابی در جمع دوستان و اقوام
مدفن شریف عارف بالله حاج اسماعیل دولابی در یکی از مقبره‌های صحن عتیق حرم حضرت معصومه (س)

هر وقت دلت خندید ......


هر کس میانه اش با خدایش صفا باشد ، گمشده هایش را پیدا می کند .

 وقتی انسان رابطه اش با خدا مکدر است فضای عالم بر او تاریک می شود . اما وقتی رابطه اش با خدا باصفا شد گرد و غبارها می نشیند و فضا آفتابی و لطیف می شود و آنوقت در روح و روانش هر آنچه را که گم کرده پیدا می شود .

اگر خدا را گم کرده ، پیامبر را گم کرده ، امام را گم کرده و حتی اگر خودش را گم کرده ، آنرا پیدا می کند .

باید کدورتها ، طلبکاری هایمان و توقع های بیجایمان را به یک گونه ای حل کنیم . راهش هم همین است که باید با خودمان بنشینیم و به قول معروف سنگ هایمان را با خودمان وا کنیم و خودمان را راضی کنیم که بیاییم و با خدا آشتی کنیم . به شیرینی و گوارایی رضا بدهیم آنچه را خداوند برایمان رقم زده است حال می خواهد در حوزه تکوین باشد یا در حوزه تشریع . اگر اینطوری شد آنوقت است که گمشده های ما پیدا می شود .

-------------------------------------------------------------------

وقتی دلت از خدا رضا شود ، غنچه ی دلت می خندد و باز می شود . آن وقت عطر و زیبایی آن آشکار می شود .

شرح استاد : دل مؤمن مانند غنچه می ماند . غنچه در ابتدا سفت و محکم مانند سنگ است، اما بعداً که می شکفد و باز می شود چقدر این برگها لطافت و عطر دل انگیز دارند .

دل مؤمن ابتدائش بسته است ولی وقتی دلش از خدا راضی شد و غصه دار نبود ، هر چند خنده ظاهری باشد که این تبسم تأثیرات مثبت بر روی خودتان و هم بر روی دیگران می گذارد . حالا اگر آن خنده ای که جان آدمی است و در دل انسان است و انسان می فهمد که خدا چه چیزهای بزرگی را به او داده است که تا دیروز نمی دانست ولی امروز در آن باز شد .

دل انسان که خندید یعنی این که غنچه شکفت و عطر آن تمام وجودش را می گیرد .

-------------------------------------------------------------------

هر وقت دلت خندید ، دیگر کارت تمام شده و به مقصد رسیده ای . هر وقت باران رحمت آمد و آفتاب محمد (ص) تابید ، خودت را به آن عرضه کن تا گــُلت بشکفد .

شرح استاد : " وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (شمس/1) سوگند به خورشید و گسترش نور آن‏ "

این خورشید، حضرت رسول مکرم اسلام (ص) می باشد . وقتی باران الهی و خورشید حضرت رسول(ص) تابیدن گرفت و غنچه دلت هم شکفت آنوقت دیگر کم و کسری نداری .

توصیه‌های اخلاقی مرحوم حاج اسماعیل دولابی

نهم بهمن ماه مصادف است با سالروز رحلت محمداسماعیل دولابی از عارفان و سالکان الهی. او در سال 1282 در منطقه دولاب از توابع تهران به دنیا آمد، در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر می‌پرداخت.

این عارف بالله در 9 بهمن 1381 به لقاءالله پیوست و در حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در قم به خاک سپرده شد.

در ادامه برخی از توصیه‌های اخلاقی مرحوم حاج اسماعیل دولابی بازنشر می‌شود. این سخنان از کتاب‌های «مصباح‌الهدی» و «طوبای محبت» گردآوری شده است:

 

 

 

* در دعا هم از نیاز عاشق سخن می‌رود، هم از ناز معشوق؛ هم از احتیاج این و هم از اشتیاق، او هم از انس هم از خوف، هم از محبت هم از معرفت، هم از توبه و انابت هم از کرم و اجابت، هم حاجتی معیشتی و زمینی هم از مطلوبات آرمانی و آسمانی، هم از تسلیم و هم از تعلیم.

 

*سوال نکن شاید خدا به تو بفهماند، گدایی نکن شاید خدا غنی‌ات کند، به قلبت فشار نیاور شاید خدا مشکلت را حل کند.

* چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی یک «شاید» کنار زندگی‌ات بگذار.

* لحظه‌ای تفکر کنید و چیزهای بی‌ارزش که فانی هستند را برشمارید و با بهره گیری از صفت آگاهی آنها را بسنجید، سپس نتیجه گیری کنید چیزهایی که رفتنی و فانی است و فقط در دنیا هستند و این را باور قلبی داشته باشید، آن وقت آرامشی وصف نشدنی خواهید داشت.

* گروهی محبت را می‌فروشند برای سیر کردن شکم خود، قدر محبت را بدان، نکند آن را به چیزی‌های کوچک بفروشی؛ حب فقط برای خدا و خوبان خداست.

* خلاصه اخلاق دو کلمه است: «مرنج و مرنجان»

* اگر شکر کردید برای شما زیاد می‌کنم... یعنی شکر هر چیزی مناسب خود آن چیز است؛ شکر پول، کمک کردن و انفاق به فقیر است، شکر علم تعلیم دادن است، شکر قدرت گرفتن دست ضعیف است. اینها شکر نعمتند. شکر منعم، یعنی خدا را عبادت کنیم چون سزاوار عبادت شدن است نه برای اینکه به ما نعمت داده است.

* اگر خداوند را می‌خواهید بجویید در زمین و آسمان نیابید که پیدا نمی‌شود چون خود رحمانش فرمود: زمین و آسمان وسعت مرا ندارد دل مؤمن جایگاه من است. هر مصنوعی صانعش را نشان می‎دهد. به هر چیزی نگاه کنی، سازنده‎ آن را یاد می‎کنی. قالی را می‎بینی، می‎گویی عجب قالی‎بافی داشته است. ساختمان را می‎بینی، می‎گویی عجب معماری داشته است. خودت را چه؟ اگر خودت را هم جلوی آیینه نگاه کنی، یاد خدا می‎افتی؟!

* در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصه‌ها می‌رود، چون هزار غصه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آنها خبر ندارد. هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد. در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی. اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید شلوغ نکن و آبروی صاحب‌خانه را حفظ کن. اعمال هر کس به اندازه معرفتش قیمت دارد، خلوص عمل بسته به میزان معرفت است، اعمالی که از محبت سرچشمه می‌گیرد خلوصش بیشتر است.

* از دنیا نگو، از خلق نگو، از خودت هم نگو، از خدا بگو. چند وقت که تنها از خدا بگویی اگر غیر از او چیزی هم وجود داشته باشد از یادت می‌رود و غیر او را فراموش می‌کنی.

* موت را که بپذیری، همه غم و غصه‌ها می‌رود و بی‌اثر می‌شود؛ وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه‌هایت کم می‌شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می‌کند و آخرت را بزرگ.  حضرت امیر(ع) می‌فرماید: یک ساعت دنیا را به همه آخرت نمی‌دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن. اگر دقت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می‌گذارد.

* هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین از زنده‌ها و مرده‌ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین‌ها باز می‌شود.

* با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می‌شود و  عبادت هم معرفت ایجاد می‌کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می‌آید و نهایتا به ولایت منجر می‌شود.

* دل‌های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علی علیه‌السلام متصل شد، به دریا وصل شده است... شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می‌شود ولی آب کُر نه تنها نجس نمی‌شود بلکه متنجس را هم پاک می‌کند.

15 توصیه حاج اسماعیل دولابی (ره)


پانزده توصیه حاج اسماعیل دولابی (رحمه الله علیه) در خصوص زندگی مومنانه:

1.     هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

2.     زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذ کر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

3.     اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

4.     گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

5.     موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

6.         اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

7.     تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود.  اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

8.     هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

9.     تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی وخدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحما نی و . کار محبت همین است.

10.   با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

11.      خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.

12.   لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.

13.   ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

14.   "دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است. . . شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند. "

15.   هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند

پنج اصل دین در صلوات



پنج اصل دین در صلوات وجود دارد.

«اللّهم» توحید است.

«صلّ علی محمد» نبوت است.

« و آل محمد » یعنی امیرالمؤمنین و اولادش.این هم امامت.

توحید را که قائل شدیم، معاد هم قائلیم.

و چون حق محمد و آل محمد را ادا کردید عدالت است.

قربان این مستحب که با آن هر پنج اصل دین را اقرار کردیم.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

مرحوم دولابی

خلوت کردن با خدا یعنی چه؟

خلوت کردن با خدا به این معنی است که به فکر گذشته و آینده ات نباش.


قم فاغتنم الفرصه بین العدمین


برخیز و فرصت بین دو عدم (گذشته و آینده ) را غنیمت بشمار.

مرحوم اسماعیل دولابی

ندوهگین مباش ...

این که خداوند فرموده است: لکیلا تاسوا علی فانکم و لا تفرحو بما اتاکم

تا آن چه از دستتان می رود، اندوهگین و متاسف نشوید

و به خاطر آن چه به دستتان می آید، فرحناک نگردید،

خداست که چیزها را از ما می گیرد یا به ما می دهد

و خداوند خیرخواه و عالم به مصالح بندگان خود می باشد،

پس وقتی چیزی از دستمان می رود، مصلحت ما در نداشتن آن است

و وقتی به دستمان می رسد،

خیر ما در داشتن آن است. اگرا این یقین نبود، العیاذبالله این حرف زور بود.

                                                                      مرحوم حاج اسماعیل دولابی